کد مطلب:130083 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:257

سخنرانی 17
بسم اللَّه الرحمن الرحیم

الحمدللَّه رب العالمین باری ء الخلائق اجمعین والصلاة والسلام علی خاتم النبیین ابی القاسم محمد، و آله الطاهرین.

سخنرانیهای مذهبی كه در این روزها از رادیو ایران پخش می شود به مناسبت فرارسیدن اربعین اباعبداللَّه الحسین علیه السلام است، یعنی در حدود چهل روز از شهادت امام و یاران فداكار از جان گذشته اش می گذرد و در چنین روزی زیارت آن بزرگوار و شهدای واقعه طف مستحب است و بدین جهت روز اربعین همه سال یكی از روزهای بسیار پرازدحام شهر مقدس كربلا است كه مردمی مسلمان و شیعه مذهب از اطراف و اكناف به آن سرزمین پرافتخار روی می آورند، و به یاد مردانی بس بزرگ و بزرگوار كه عالی ترین مراحل فداكاری و سربلندی را از خویش نشان داده اند درود و سلام می فرستند، البته با هر زبانی و بیانی می توان مراسم زیارت را انجام داد و علاقمندی خود را به هدف مقدسی كه شهدای راه حق را به میدان شهادت كشانده است اظهار كرد اما چه بهتر كه در باب زیارات و جز آن از آنچه از پیشوایان دین رسیده است غفلت نشود و زیارت یا دعا به همان كیفیتی كه دستور آن از رسول خدا یا ائمه ی طاهرین علیهم السلام روایت شده است به انجام رسد، و حتی در باب دعا به دعاهائی كه در خود قرآن مجید آمده است بیشتر اهمیت داده شود، چه بسیار جای تأسف است كه مردمی از راه دور مثلاً برای زیارت مرقد مطهر امام هشتم علیه السلام مشرف می شوند اما در چند روز اقامت و تشرف در مشهد جز همان زیارت عامیانه ای كه زیارت نامه


فروشها درست كرده اند نمی خوانند از فیض خواندن آن همه زیارتهای روایت شده از ائمه ی طاهرین محروم می مانند، و امام رضا علیه السلام را جز به عنوان «غریب الغربا» نمی شناسند. این مردم اگر چه دیندار باشند اما دین شناس نیستند و دینداری غیر از دین شناسی است، مردمی به خدا و رسول و دین و آئین عقیده دارند و در انجام مراسم مذهبی كوششی به سزا می كنند، اما دین شناس نیستند و كوششهای آنان غالباً جاهلانه و عامیانه است، همین مردمند كه گاهی به قصد قربت با خدا می جنگند و برای خاطر دین به دین و دینداران حمله می كنند و برای آنكه كافر نشوند مردمی دیندار را كافر می شمارند، هركس رسول خدا محمد بن عبداللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم را به عنوان رسالت و پیامبر بشناسد و او را در آنچه از طرف خدا می فرمود تصدیق كند مسلمان است اما اینطور نیست كه هر مسلمانی بفهمد مسلمانی چیست و مقصد از بعثت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم چه بوده است، و دعا و زیارت را چگونه باید انجام داد، و چه عملهائی می تواند وسیله ی نزدیكی به خدای متعال باشد، بلكه بسا می شود شخصی یا اشخاصی در عین آنكه مسلمان و متدین باشند فكری یا افكاری ضد دین داشته باشند و بنام توحید و خداشناسی شرك ورزند و به نام اخلاص ریاكاری كنند.

بنابراین اگر گفته شد كار فلان شخص برخلاف دین است، یا فكر آن فرد یا افراد دیگر فكری است ضد دین و ضد قرآن هیچ معنی این عبارت این نیست كه آن شخص یا آن افراد دیندار نباشند.

در طول تاریخ اسلام كسانی بودند كه راستی به قصد قربت و برای رضای خدا قدمهائی برخلاف دین برداشته اند، راستی بی نظر بوده اند، راستی در مقام حفظ دین خود و بلكه در مقام ترویج بوده اند، اما در عین حال قدمهائی بر ضد دین برداشته اند، و چه بسیار مردمی كه به قرآن مجید و ترویج آن علاقمند بوده اند و اما قدمهائی علیه قرآن برداشته اند، چه بسا مردمی كه به عقیده ی خود برای ترویج دین روایات و اخبار دروغ و افسانه مانند را در كتابها نوشته و موجب گمراهی بسیاری از مسلمانان شده اند، چه بسیار كسانی كه مطالبی برخلاف هدف قرآن بنام تفسیر قرآن نوشته اند، چه افسانه ها


كه جزء تاریخ اسلام شده است، و چه كارهای عامیانه ای كه جز مراسم دینی و مذهبی به شمار آمده است، برای همین است كه گفتیم هر دینداری دین شناس نیست، و مردم دیندار باید بیش از هر چیز به فكر دین شناسی باشند تا هم آبروی دین را نبرند و هم آنچه بنام دین انجام می دهند مورد رضای خدا و رسول باشد، مراسم دینی را نمی توان با ذوق و سلیقه ی شخصی ساخت و پرداخت و راه و رسم زیارت رسول خدا و ائمه ی طاهرین علیهم السلام را نمی توان جاهلانه برگزار كرد.

یكی از افكار خطرناك ضد دین آن است كه هر كاری قیافه ی مذهبی پیدا كرد خوب است و ثواب دارد، اگر چه روح دین و آن پیغمبری كه این دین را آورده است از آن بیزار و بی خبر باشد و هر تشریفاتی كه نام مقدس امام حسین علیه السلام روی آن باشد باعث سربلندی دنیا و آخرت است هر چند روح مقدس اباعبداللَّه علیه السلام را در فشار قرار دهد، و خاطر مبارك امام را برنجاند، و هر سخنی كه بالای منبر امام حسین علیه السلام گفته می شود عبارت است و ثواب آن نزد خدا محفوظ، گو اینكه دروغ باشد و یا مدح و قدح اشخاص باشد برای همین خطرها بود كه برخی از بزرگان دین و دانشمندان مذهبی با آنكه خود شایستگی تعلیم و تربیت دیگران را داشته اند باز دین خود را و عقائد و افكار مذهبی خود را بر امام زمان خود عرضه می داشتند تا مبادا بنام دین چیزی را برخلاف دین معتقد باشند، یا به حساب دین كاری را برخلاف دین انجام دهند، از جمله ی اینان یكی عبدالعظیم حسنی است كه نسبش با چهار واسطه به امام حسن علیه السلام می رسد، و با امام جواد و امام هادی (ع) معاصر است و از بزرگان اهل بیت و از علمای اسلام به شمار می رود، در عین حال خدمت امام هادی شرفیاب می شود و می گوید: «انی ارید ان اعرض علیك دینی فان كان مرضیا ثبت علیه» می خواهم كه دین خود را بر شما عرضه كنم تا اگر مورد پسند شما باشد بر آن استوار بمانم، و پس از آنكه دین خود و عقاید خود را بر امام عرضه داشت امام هادی علیه السلام فرمود: «هذا واللَّه دین اللَّه الذی ارتضاه لعباده فاثبت علیه ثبتك اللَّه بالقول الثابت فی الحیوة الدنیا و فی الآخرة» یعنی دینی كه خدا برای بندگان خود پسندیده است بخدا قسم همین دینی است كه تو داری پس بر همین عقیده ثابت بمان خدای تو


را در زندگی دنیا و آخرت بر حق و استوار و پایدار بدارد.

راستی عجب است كه عبدالعظیم حسنی علیه السلام با آن جلالت قدر و مقام شامخ علمی كه داشت تا دین خود و عقاید خود را بر امام زمان خود عرضه نكرد آسوده خاطر نشد، اما چه بسا كه یك نفر عامی اطمینان كامل دارد كه هرچه می داند و هرچه می كند همان است كه رسول خدا از طرف خدای متعال آورده است.

حمران بن اعین كه یكی از بزرگان اصحاب امام باقر و امام صادق- علیهماالسلام- است و امام پنجم به او گفت تو در دنیا و آخرت از شیعیان مائی، و او را از قاریان قرآن و علمای قرآن و علمای نحو و لغت شمرده اند، دین خود و عقاید خود را بر امام صادق علیه السلام عرضه كرد و امام به او گفت: هركس در این عقاید كه اظهار كردی با تو مخالفت ورزد بی دین است، حمران گفت اگر چه علوی و فاطمی باشد؟ امام فرمود: اگر چه محمدی و علوی و فاطمی باشد، یعنی نسبت و خویشاوندی با رسول خدا و علی و فاطمه نمی تواند جای دین را بگیرد.

عبداللَّه بن ابی یعفور دین خود را بر امام صادق علیه السلام عرضه كرد.

عمرو بن حریث دین خود را بر امام صادق علیه السلام عرضه داشت و امام به او فرمود:

«یا عمرو هذا واللَّه دینی و دین آبائی الذی ندین ]یدین[ اللَّه به فی السر والعلانیة فاتق اللَّه و كف لسانك إلّا من خیر و لا تقل انی هدیت نفسی بل هداك اللَّه واشكر ما انعم اللَّه علیك».

ای عمرو بخدا قسم كه دین من و دین پدران من كه در هر حال متدین بدان بودیم، و یا پرستش خدا بر آن استوار است همین است كه تو داری، پس تقوی و پرهیزكاری را از دست مده و جز گفتار خیر بر زبان خویش میاور و مگو كه من خود را هدایت كرده ام چه خدا است كه تو را هدایت كرد، پس خدا را بر نعمتهائی كه به تو داده است سپاسگزار باش.

خالد بجلی از اصحاب امام ششم دین خود را بر امام عرضه داشت تا آنكه امام به او گفت:


«حسبك اسكت الآن فقد قلت حقّاً» همین كه گفتی بس است خاموش باش كه آنچه گفتی حق بود.

یوسف نامی از اصحاب امام صادق علیه السلام به آن حضرت گفت اجازه فرما دینی كه به آن معتقد و پابندم برای شما وصف كنم آنگاه اگر حق باشد مرا بفرما تا بر آن استوار باشم و اگر عقیده ای برخلاف حق داشتم مرا بحق بازگردان، امام فرمود بگو! یوسف گفت:

به یگانگی خدا و بی شریك بودن او گواهی می دهم و نیز شهادت می دهم كه محمد صلی اللَّه علیه و آله و سلم بنده و فرستاده اوست و علی امام من بوده است و حسن امام من بوده است و حسین امام من بوده است و علی بن الحسین امام من بوده است، و محمد بن علی امام من بوده است، و اكنون تو خود امام منی، امام چندین بار فرمود، خدای تو را رحمت كند، و سپس فرمود: «واللَّه دین اللَّه و دین ملائكته و دینی و دین آبائی الذی لا یقبل اللَّه غیره» بخدا قسم هر آنچه گفتی اظهار داشتی دین خدا و دین فرشتگان او و دین من و دین پدران من است، دینی كه خدا جز آن را نمی پذیرد.

حسن بن زیاد عطار نیز دین خود را بر امام ششم علیه السلام عرضه كرد، و امام دین او و عقاید او را امضا فرمود.

از جمله كسانی كه دین خود را بر امام زمان خود عرضه كردند صفوان بن مهران اسدی است كه مكاری بود و شتر به كرایه می داد می گوید كه در مقام عرض عقاید به امام صادق علیه السلام گفتم: به یگانگی خدا و بی شریك بودن او گواهی می دهم، سپس گفتم: شهادت می دهم كه محمد پیامبر خدا است و تا بود حجت خدا بود بر خلق خدا آنگاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام حجت خدا بود بر خلق خدا. امام گفت خدا تو را رحمت كند گفتم: پس حسن بن علی بود كه حجت خدا بود بر خلق خدا، باز گفت خدا تو را رحمت كند. گفتم: پس حسین بن علی بود كه حجت خدا بود بر خلق خدا، امام گفت خدا تو را رحمت كند. گفتم: آنگاه علی بن الحسین بود كه حجت خدا بود بر خلق خدا و سپس محمد بن علی بود كه حجت خدا بود بر خلق خدا و اكنون توئی كه حجت خدائی بر خلق خدا، پس امام علیه السلام فرمود: خدا تو


را رحمت كند.

این مرد سعادتمند كه از بزرگان اصحاب امام صادق و امام كاظم علیه السلام است چند بار امام صادق علیه السلام را از مدینه به عراق برد و امام ششم از او شتر به كرایه می گرفت خود صفوان هم همراه امام می رفت و از بركت همراهی با امام ششم قبر علی علیه السلام را كه تاریخ شناخته شده نبود شناخت و بیست سال مجاور قبر امیرالمؤمنین شد، صفوان از بزرگان روات شیعه است و آثاری از ائمه ی طاهرین روایت كرده از جمله زیارت وارث و زیارت معروف عاشورای امام حسین علیه السلام دعای علقمه و یكی از زیارتهای امیرالمؤمنین علیه السلام را او روایت كرده است. شیخ طوسی در كتاب مصباح المتهجد زیارت وارث را از همین صفوان از امام صادق علیه السلام روایت كرده است. زیارت عاشورا را نیز شیخ طوسی از علقمة بن محمد حضرمی از امام محمد باقر علیه السلام و یك بار از همین صفوان جمال از امام ششم علیه السلام روایت می كند.

صفوان به سیف بن عمیره می گوید كه من همراه امام صادق علیه السلام بودم كه اینجا چنین زیارت كرد و این دعا را یعنی دعای علقمه را خواند، عجیب آن است كه دعای معروف به دعای علقمه را كه بعد از زیارت عاشورا خوانده می شود صفوان از امام صادق علیه السلام روایت كرده است، نه علقمه از امام باقر علیه السلام، می بایست دعای صفوان گفته شود نه دعای علقمه و معلوم نیست كه چرا آن را دعای علقمه گفته اند، یكی از دو زیارت اربعین امام حسین را همین صفوان شتردار از امام ششم روایت می كند.

زیارت دیگر اربعین زیارتی است كه جابر بن عبداللَّه انصاری امام را به آن طریق زیارت كرد و عطیّة بن سعد بن جناده آن را از جابر، صحابی جلیل القدر بزرگوار روایت می كند این عبارات بسیار معروف از زیارت اربعین صفوان است «اشهد انك كنت نوراً فی الأصلاب الشامخة والأرحام المطهرة، لم تنجسك الجاهلیة بانجاسها، و لم تلبسك المدلهمات من ثیابها و اشهد انك من دعائم الدین و اركان المسلمین و معقل المؤمنین، و اشهد أنك الامام البر التقی الرضی والزكی الهادی المهدی، و اشهد


أن الأئمة من ولدك كلمة التقوی و أعلام الهدی والعروة الوثقی والحجة علی اهل الدنیا» اینها همان كلماتی است كه بر حسب روایت صفوان امام صادق علیه السلام به عنوان زیارت امام گفته است و ترجمه آن این است. گواهی می دهم كه تو نوری بودی در پشتهای پدران والامقام، رحمهای مادران پاك و پاكیزه، پلیدیهای جاهلیت تو را آلوده نساخت، و تیرگیهای شرك و كفر و گمراهی جامه های خود را بر تو نپوشانید، گواهی می دهم كه توئی از پایه های دین و استوانه های مسلمین، و توئی پناه مردم باایمان، و گواهی می دهم كه توئی امام نیكوكار پرهیزكار، پسندیده، پاكیزه، هدایت كننده، هدایت شده، و گواهی می دهم كه سندهای پرهیزكاری و نشانه های هدایت و وسیله قابل اطمینان و حجت بر اهل دنیا تنها امامان از فرزندان تواند.

شنونده ی محترم، سخن من در این بود كه می شود انسان دیندار باشد و با كمال علاقه مندی از دین و آنچه مربوط به دین است طرفداری كند، اما در عین حال دین شناس نباشد و مطالبی را به عنوان دین معتقد باشد كه روح دین از آنها بی خبر است و كارهائی را بنام دین انجام می داده باشد كه دین دستور انجام دادن چنان كارهائی را نداده باشد، برای همین است (برحسب حدیثی كه سیوطی در كتاب جامع الصغیر روایت می كند) كه رسول خدا فرمود: «اذا اراد اللَّه بعبد خیراً فقهه فی الدین و زهده فی الدنیا و بصره عیوبه» یعنی هرگاه خدا خیر بنده ای را بخواهد او را فقیه در دین قرار دهد، و او را زاهد در دنیا گرداند، و او را به عیبهای خودش آشنا سازد، ظاهراً مراد رسول خدا از جمله اول حدیث همان است كه هرگاه خدا بخواهد بنده ای را اهل خیر قرار دهد و او را سعادتمند سازد او را دین شناس می كند كه دین خود را بشناسد تا آنچه را معتقد است از روی بصیرت و معرفت معتقد باشد، و آنچه را انجام می دهد نیز از روی بصیرت و معرفت انجام دهد، و نه چیزی را از هوای نفس بر دین خود بیفزاید و نه چیزی از دین را از روی نادانی و كم بصیرتی رها كند. برحسب این حدیث شریف دین شناسی یكی از پایه های سعادتمندی بنده ی خداست و نمی تواند جز این باشد. راستی می توان گفت منشأ پیدایش فتنه هائی كه در تاریخ اسلام روی داده است و زیانهای جبران ناپذیری كه به مسلمانان زده است همان بوده است كه در طول تاریخ


اسلام بسیاری از مردم مسلمان، دین شناس نبوده اند و در عین دینداری و پافشاری و اصرار در راه دین صدمه هائی به اسلام و مسلمین وارد ساخته اند و شاید جهت عمده ی این كار آن باشد كه فتوحات اسلامی در زمان خلفا به سرعت پیش می رفت و هر روز شهری و ناحیه ای اسلام را می پذیرفت، كجا امكان داشت كه مردم مسلمان شده با حقیقت اسلام و تعلیمات واقعی آن آشنا شوند، و مردمی كه مسلمان شده اند و دین اسلام را پذیرفته اند اسلام شناس هم بشوند، و راستی از روی بصیرت و معرفت با قرآن و احكام و اخلاقیات اسلام آشنائی پیدا كنند، حساب كشورگشائی و مردمی را به پذیرش مقررات سیاسی دولت اسلامی وادار كردن، از حساب تعلیم و تربیت و مردمی را به روح اسلام و ارزش تعلیمات آن آشنا كردن جداست، در هیچیك از آیات كریمه ی قرآن كه در وصف شخصیت رسول خدا نازل شده است سخن از آن نیست كه محمد پیغمبری است كشورگشا، و در هیچ سند مذهبی كشورگشای را از فضائل رسول خدا نشمرده اند، باین قرآن درباره ی رسول خدا و بیان وظیفه ی او و مقصد از دعوت و رسالت در این است «یا ایها النبی انا أرسلناك شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاً الی اللَّه باذنه و سراجاً منیراً» یعنی ای پیامبر، ما تو را فرستادیم تا گواهی باشی و مژده دهنده ای و بیم دهنده ای و دعوت كننده ای بسوی خدا به اذن وی و چراغی فروزان و نوربخش خدا. نگفت «و فاتحاً للبلدان باذنه» ما تو را فرستادیم تا به اذن خدا سرزمینها فتح كنی، و به كشور اسلامی ضمیمه سازی. بلكه خدا می گوید: «و داعیاً الی اللَّه باذنه» تو را فرستادیم تا به اذن خدا مردم را بخدا دعوت كنی. در سوره بقره می فرماید: «انا ارسلناك بالحق بشیراً و نذیراً» ما تو را فرستاده ایم تا مژده دهی و بیم دهی. در سوره فرقان می فرماید: «و ما ارسلناك الا مبشراً و نذیراً» ما تو را جز برای آنكه مژده رسان و بیم دهنده باشی نفرستاده ایم، در سوره سبأ می فرماید: «و ما ارسلناك الا كافةً للناس بشیراً و نذیراً» ما تو را نفرستادیم مگر برای آنكه همه مردم را بشارت دهی و بترسانی در سوره فاطر «انا ارسلناك بالحق بشیراً و نذیراً». در سوره فتح «انا ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذیراً» در سوره ی جمعه می فرماید: «هو الذی بعث فی الأمیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزكیهم و یعلمهم الكتاب والحكمة».


یعنی خداست كه در میان مردمی بی فرهنگ و بی سواد پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات خدا را برایشان تلاوت كند و كتاب و حكمت به آنان بیاموزد. در این آیاتی كه تلاوت شد و در آیات دیگر كه در مقام بیان شؤون نبوت و تعیین وظایف رسول خداست هیچ سخن از كشورگشائی نیست، و همه اش سخن از تعلیم و تربیت و هدایت و توجه دادن و تشویق كردن مردم به آثاری است كه بر كارهای نیك مترتب است و بیم دادن و برحذر داشتن آنان از بیچارگیها و بدبختیهائی كه بدكاران بدانها گرفتار می شوند.

در سال هشتم هجرت پس از آنكه شهر مكه بدست مسلمانان فتح گردید و بساط بت پرستی در مكه برچیده شده و مسلمین در جنگ با قبیله ی هوازن كه در حنین برای حمله به مسلمانان آماده می شدند، پیروز گشتند، رسول خدا آهنگ شهر طائف كرد و بدان شهر روی نهاد تا بلكه بساط بت پرستی را در آنجا هم برچیند و بتخانه ی لات را كه كعبه ی طائف شمرده می شد درهم بكوبد، اما پس از مدتی كه شهر طائف را در محاصره داشت به مكه و از آنجا به مدینه بازگشت و شهر طائف همچنان فتح نشده باقی ماند؛ اما در سال نهم هجرت خود بزرگان طائف و نمایندگان مردم آن شهر در مدینه نزد رسول خدا آمدند و پیشنهاد كردند كه مسلمان شوند، اما به شرط آنكه اولاً از نماز خواندن معاف باشند و ثانیاً برای مدتی هر چند كم، رسول خدا از ویران ساختن بتخانه ی لات صرفنظر كند.

شنونده ی محترم اگر هدف فتح شهر طائف بود می بایست رسول خدا بی درنگ این پیشنهاد را بپذیرد و تسلیم شدن مردم این شهر را مغتنم بشمارد و این شهر را هم بدینوسیله جزء قلمرو حكومت اسلامی قرار دهد و از مردم مسلمان شده ی طائف زكات و مالیات بگیرد و در جنگهای اسلامی مردانشان را به میدان نبرد دعوت كند و بدین طریق جمعی بر سپاه اسلامی افزوده شود؛ البته مسلمان شدن مردم طائف و تسلیم شدن آنان هر چند با این دو شرط پیشنهادی از نظر تشكیلات و فتوحات و عدّه و عُدّه به نفع مسلمانان بود اما رسول خدا به هیچ وجه روی موافق نشان نداد و تا موقعی كه اهل طائف در پیشنهادهای خود پافشاری داشتند از پذیرش اسلام آنان امتناع ورزید و


آخرین پاسخی كه به آنان داد این بود كه: «اما كسر أوثانكم بایدیكم نستعفیكم منه و اما الصلوة فانه لا خیر فی دین لا صلوة فیه». عادت رسول خدا آن بود كه هر جا را فتح می كرد بزرگان همانجا را می فرمود تا بتخانه ها را به دست خود خراب كنند، مساعدتی كه در اینجا با مردم شهر طائف كرد همین بود كه گفت از اینكه بتهای خود را با دست خود بشكنید و خرد كنید شما را معاف می دارم و دیگرانی را برای شكستن و ویران ساختن آنها می فرستم، اما نماز كه می خواهید مسلمان باشید و نماز نخوانید بدانید كه خیری نیست در دینی كه نمازی در آن نباشد. یعنی نه تنها شهر طائف بلكه اگر كشوری را هم بگشایم و مردم آنجا نماز نخوانند خیری در آن كشورگشائی نمی بینم، به تعبیر دیگر خیر نیست كه دیندار باشند اما دین شناس نباشند. والسلام علیكم و رحمةاللَّه و بركاته.

پایان